تاثیر سیره زندگی قرآنی در تحکیم کانون خانواده

تاثیر سیره زندگی قرآنی در تحکیم کانون خانواده

/هغت گام الگویی از سیره زندگی قرآن که ناجی زندگی است .

یاداشت سردبیر موج برنا - زندگی ما انسانها تحت تاثیر حوادث و اتفاقات مختلف دست خوش تحول شده ، تحولاتی که در بخش مادی و معنوی تحولی شگرف را ایجاد نموده است و من این تحول را گنجینه زندگی خود می دانم ، سبکی از زندگی که سبک زندگی قرآنی می نامم  و از برکت بهار قرآن بود در ماه مبارکی که خاطره اولین روزه را به یادگار دارم  .

تاثیر سیره زندگی قرآنی در تحکیم کانون خانواده /هغت گام الگویی از سیره زندگی قرآن که ناجی زندگی است .

پدرم افسر بازنشسته نیروهای مسلح است و بدون تردید بسیاری از ویژگیهای من تحت تاثیر همین شیوه زندگی است . اولین تلنگر جدی در افتتاحیه زورخانه پوریا ولی در کوی سازمانی بود و مرشد در بدو ورودمان با نواختن ضرب و آهنگ و زنگ یاعلی رخصت گرفت و من کودک 5 ساله اولین تمنای وجودم با یاعلی گداخته شد و خواستم از مولای متقیان بیشتر بدانم .

گام اول یا علی مرشد ...

پدربزرگ مادری و پدری کاسب بودند ، کاسبان سرشناسی که بانیان خیر هم بودند ، معتمدانی که گره از کار اهل محل برمی داشتند ، نقطه قوت و مشترک دو پدربزرگ چگونگی رفتن به نماز یومیه بود . نه از بستن مغازه خبری بود و نه از قفل و زنجیر ، نه نگرانی از مال دنیا ، تنها تکه چوبی که نشان می داد حجره بسته است و با عشق و هیجان به نماز اول وقت جماعت می رسیدند .

گام دوم حلاوت نماز اول وقت

از کودکی همراهی نماز با والدین بزرگترین دغدغه من بود ، روزه گرفتن جز آداب زندگی شده بود ، هرچند کوتاه و نیمروزی اما باید لباس مطهر می پوشیدم و دغدغه ربنای اذان را می داشتم ، درست مثل مادر که از شدت میگرن ناله می زد اما همچنان به افطار فرزندان و اهل خانه می اندیشید و معتقد بود باید مسئول و متعهد باشد و تعهد در مقابل میهمانان ضیافت الهی اوجب واجبات است .

گام سوم تعهد

حاج علی اکبر تنها پدربزرگ نبود یک مبلغ دینی بود ، مبلغی که در کلاس درسش همیشه رفوزه بودیم .

از کودکی علاقه داشتم در کنار بزرگترها نماز بخوانم ، تجربه نماز خواندن در کنار اکثر اقوام را تجربه کردم ، اما نماز خواندن در کنار پدربزرگ سخت و دور از انتظار بود . از بسم الله ابتدا نماز آهنگ صدا و لرزش و اشکهای او هر موجودی را منقلب می کرد . در میان مناجات یومیه نجوای شبانه اش با پروردگار در نماز شب دلنشین و جذاب بود اما جذابیتش به این بود که بعد از نماز شب او من و هر شنونده ای دست به دعا و توبه بر می داشت و امید به پروردگاری که بخشنده و مهربان است .

گام چهارم مناجات

سیر و سلوک زندگی به گونه ای سپری می شد که بودن در کنار خانواده آرامشی خاص را ایجاد می کرد ، احترام اهالی خانه ارثیه ماندگار از پدر و مادر بود ، پدر و مادری که بودن در کنارآنها آرامش زایدالوصفی ایجاد می کرد و همه آرامش روزهای کودکی ، نونهالی ، نوجوانی و جوانی با آنها سپری شد و تا امروز همین احوال را دارم و احساس قدرت در گوشم نجوا می کند که کانون گرم خانواده راز سلامت روح و روان من است

گام پنجم کانون گرم خانواده

از کودکی به دوستی با مردم ، احترام به طبیعت ، خیر و خیرخواهی توصیه شدم ، جملات و عباراتی که بارها و بارها در گوشم نجوا می کرد . پدر اهداکننده خون بود و پس از عمل جراحی این رسالت به برادرم رسید و من هم با همسویی به این احوال خوب ، اهدای خون را درک نمودم و این حس همنوع دوستی را سه دهه است انجام می دهم ، نذر اهدای خون در لیالی قدر ، دهه محرم و یا خشنودی آقا امام زمان عج که همنوعدوستی و گام برداشتن در کار خیر را آموختم و همچنان در این راه گام برمی دارم .

گام ششم کار خیر و همنوعدوستی

پدر و مادر به دعای کودکی خود یا من که (( که ای کاش بزرگ می شدم )) پا به کهنسالی نهادند ، پدری که اسطوره بود و مادری که سنگ صبور فامیل ، پدر که ساعتها ورزش و پیاده روی می کرد و مصداق یک نظامی ، پدر ، همراه و رفیق بود و مادری که حکیم و حاکم و حکمیتش درمان روح بود . زوج پدر و مادر و  ما فرزندان روزگارانی میزبان سفره های بزرگ افطار ، عید و یلدا بودیم و اما امروز در روزگار کهنسال گوشی شنوا ، دستی نوازشگر و عشقی جاودانه می طلبند و این عشق در وجود نازنین را برادر و خواهرم یافتند و امروز قرار بیقراریهای آنهاست و براستی عشق جاودانه را باید در احوال این روزهایشان کاوش نمود .

گام هفتم عشق والدین

روزگاران سپری شد و گردش ایام مرا به سنت ازدواج رساند و خرسندم به مهر الهی سرنوشت من با خانواده ای رقم خورد که دوستی با اهل بیت را سرلوحه دارند و در این هفت گام و هفت حس خوب زندگی بهره بردند و این میسر نخواهد بود مگر با دوستی اهل بیت و سیره زندگی قرآنی که آرامش روزگاران زندگی را به ارمغان می آورد .    

نویسنده : حمیدرضا رحیم زاده